غصن . [ غ َ ] (ع مص ) غصن کسی از حاجت وی ؛ بازداشتن اورا و بند نمودن از نیاز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). منحرف کردن و بازداشتن کسی را از حاجت وی . و ماغصنک عنی ؛ ای ماشغلک . (اقرب الموارد). || شاخ (شاخه ) را به سوی خود کشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || غصن شاخه ؛ بریدن آن را، یا عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بریدن و برگرفتن شاخه . (از اقرب الموارد). شاخ بریدن . (تاج المصادر بیهقی ). || غصن چیزی ؛ گرفتن آن را. (منتهی الارب ) (آنندرج ). برگرفتن چیزی را یا بریدن آن را. (از اقرب الموارد) .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.