غریونده . [ غ ِ ری وَ دَ / دِ ] (نف ) نعت فاعلی از غریویدن . آنکه غریو کند. بانگ و فریاد برآورنده . شور و غوغا کننده . رجوع به غریو شود :
ز بس کینه بهزاد آمد به زیر
غریونده مانند غرنده شیر.
ز پهلوی ره شیری آمد پدید
غریونده چون رعد در کوهسار.
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غریونده . [ غ ِ ری وَ دَ / دِ ] (نف ) نعت فاعلی از غریویدن . آنکه غریو کند. بانگ و فریاد برآورنده . شور و غوغا کننده . رجوع به غریو شود :
ز بس کینه بهزاد آمد به زیر
غریونده مانند غرنده شیر.