غدق . [ غ َ دَ ] (ع ص ) آب بسیار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ترجمان البلاغة) (دهار). الماء الکثیر. (اقرب الموارد) : لاسقیناهم ماء غدقاً. (قرآن 16/72). || آب شیرین : ماء غدق ؛ ای عذب . (معجم البلدان ذیل بئر غدق ). || (مص ) بسیار آب شدن چشمه : غدقت العین . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بسیار شدن آب . (تاج المصادر بیهقی ): غدقت العین و البئر؛ یعنی آب آنها شیرین شد. (از معجم البلدان ).
- غدق باران ؛ بسیار شدن قطرات آن . (از اقرب الموارد).
- غدق زمین ؛ خصب و فراوانی آن : غدقت الارض ؛ اخصبت . (از اقرب الموارد).
- غدق گیاه ؛ تر و سیراب بودن آن . (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.