عوک . [ ع َ ] (ع اِ) چیز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): اول عوک و بَوک ؛ اول شی ٔ و چیز. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || حرکت . گویند: ما به عوک ؛ یعنی در او حرکتی نیست . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.