عنبرسوز. [ عَم ْ ب َ ] (نف مرکب ) عنبرسوزنده . آنکه عنبر می سوزاند :
ابر دیبادوز دیبا دوزد اندر بوستان
بادعنبرسوز عنبر سوزد اندر لاله زار.
شمعهای بساط بزم افروز
همه یاقوت ساز و عنبرسوز.
|| (اِ مرکب ) مجمری که در وی عنبر سوزانند. (ناظم الاطباء).
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عنبرسوز. [ عَم ْ ب َ ] (نف مرکب ) عنبرسوزنده . آنکه عنبر می سوزاند :
ابر دیبادوز دیبا دوزد اندر بوستان
بادعنبرسوز عنبر سوزد اندر لاله زار.