عمی . [ ع ُ م َی ی ] (ع ص مصغر) تصغیر و ترخیم أعمی ̍. (از اقرب الموارد). || (اِ) لقیته سکة عمی ؛ ملاقات کردم او را در نیمروز سخت گرم . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). «عمی » را در اینجا نام گرما دانسته اند و برخی گویند که آن نام مردی است که در حج فتوی می داد و در روز گرمی با قافله ای در منزلی فرودآمد و گفت هر کس فردا در این ساعت محرم باشد تا سال آینده محرم باقی خواهد ماند، پس مردم از جای جستند و با کوشش خود را به بیت الحرام رساندند و آن مسیر دو شب بود. و بعضی آن را نام مردی دانسته اند که در نیمروز بر قوم خویش حمله کرد و آنها را غارت کرد و این وقت از روز به او منسوب شد. عمی تصغیر و ترخیم أعمی ̍ است . (از منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.