علث . [ ع َ ] (ع مص ) مخلوط کردن و آمیختن . || گردآوردن و جمع کردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || دباغی کردن و پیراستن مشک و از قبیل آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || آتش ندادن آتش زنه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (اِ) درخت گز. رجوع به طَرفاء شود. || درخت شور گز. رجوع به اثل شود. || گیاه خارداری که از آن ترنجبین گیرند. رجوع به حاج شود. || درخت خشخاش . رجوع به ینبوت شود. || گیاهی است ترش که در ریشه ٔ درخت خرما میروید و آن را میکشد. رجوع به عِکرش شود. (از ذیل اقرب الموارد). ج ، أعلاث .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.