عقی . [ ع َق ْی ْ ] (ع مص ) ناپسند داشتن . عَقْو. || خورانیدن بچه را چیزی که «عقی » برآرد از آن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گویند هل عقیتم صبیکم ؛ یعنی آیا او را عسل خورانیدید تا «عقی » او را بیرون آرد. (از اقرب الموارد). و رجوع به عقی در معنی اسمی شود. || حدث کردن کودک . (منتهی الارب ). حدث کردن کودک برای نخستین بار، و نیز تا وقتی که صغیر است . (از اقرب الموارد). || آمدن : من أین عُقیت (بصیغه ٔ مجهول )؛ از کجا آمدی . (از منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.