عقص . [ ع َ ق َ ] (ع مص ) بدخوی شدن . (از منتهی الارب ). بخیل شدن و بدخوی گشتن . (از اقرب الموارد). بخیلی کردن و بدخو شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || پیچان گردانیدن شاخ گوسپند. (منتهی الارب ). «اعقص » بودن تکه و «تیس ». (از اقرب الموارد). || حرون و سرکش شدن چهارپا بر کسی . (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.