عقبة. [ ع ُ ب َ ] (ع اِ) نوبت : تمّت عقبتک . || بدل : أخذت من اسیری عقبة. || شب وروز، بدان جهت که همدیگر را تعاقب می کنند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، عُقَب . (از اقرب الموارد). || آنچه از خوردنی در بن دیگ عاریتی به خداوند دیگ فرستند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || باقی مانده ٔ هر چیزی . (منتهی الارب ): فلان عقبة بنی فلان ؛ او آخرین بازمانده ٔ آنان است . (از اقرب الموارد). || نشان و اثر: علیه عقبةالجَمال . || عقبة الطائر؛ مسافت ما بین ارتفاع و انحطاط پرنده ، و گویند آن دو فرسخ است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || عقبةالشیطان ؛ نوعی از نشست که به نشست سگ ماند. (منتهی الارب ). عَقِب الشیطان . رجوع به عَقِب شود. || آنچه از شیرینی ، پس از طعام خورند. دسر. || عقبة الضبع؛ سختی و شدت ؛ لقیت منه عقبة الضبع و اِست الکلب ؛ از او سختی و شدت دیدم . (از اقرب الموارد).
- ابوعقبة ؛ کنیه ٔ خنزیر و خوک . (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.