عفص . [ ع َ ] (ع مص ) برکندن . (منتهی الارب ). قلع. (از اقرب الموارد). || غالب آمدن در کشتی و سست گردانیدن . || پیچ دادن کسی را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || جماع کردن . (از اقرب الموارد). || «عفاص » بستن بر سر شیشه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پوست بر شیشه بستن . (تاج المصادر بیهقی ). || سربند ساختن شیشه را. (منتهی الارب ). قرار دادن «عفاص » را در سرقاروره . (از اقرب الموارد). و رجوع به عفاص شود. || دوتا کردن و پامال گردانیدن چیزی را. (ازمنتهی الارب ). خم کردن چیزی را. (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.