عشر. [ ع َ ] (ع مص ) ده یک اموال را گرفتن . (از ناظم الاطباء): عشر القوم ؛ عُشر اموال آن قوم را گرفت . (از اقرب الموارد). ده یک بستدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). دهم حصه از چیزی گرفتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || یکی از ده گرفتن ، یا یک بر نُه زیاده نمودن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ده بکردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). || دهم قوم گردیدن : عشر القوم ؛ دهم آن قوم شد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دهم شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). || عُشَراء گردیدن ناقه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عُشَراء شود. || بیست گردانیدن چیزی را، و آن نادراست . (از منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.