عزیزمرده . [ ع َ م ُ دَ / دِ ] (ص مرکب ) که گرامی فرزندی یا خویشی ازو مرده باشد. کسی که دوست یا عزیز و خویش او بمیرد. (آنندراج ). || در تداول مردم قزوین ، نفرینی که زنان کنند. نفرینی است مترادف «صاحب مرده »، و این دعای بد است که در ولایت رواج دارد وظاهراً مقوله ٔ زنان است . (از آنندراج ) :
ز فوت مال ندارند عاشقان پروا
عزیزمرده دعائی بودزلیخا را.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.