عزوف . [ ع ُ ] (ع مص ) ناخواهانی نمودن و ملول شدن نفس از کسی . (از منتهی الارب ): عزفت النفس عن الشی ٔ؛ دل از آن چیز پرهیز کرد و از آن دور شد و یا از آن اکراه داشت ، و آن را «عزوف عنه » گویند. (از اقرب الموارد). عَزف . و رجوع به عزف شود. || بازداشتن نفس از دنیا. (از منتهی الارب ). بازداشتن تن خویش را از کاری . (تاج المصادر بیهقی ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.