عزف . [ ع َ ] (ع مص ) پائیدن بر اکل و شرب . (از منتهی الارب ). ادامه دادن به خوردن و آشامیدن . (از اقرب الموارد). || جهیدن نای گلوی شتر وقت مرگ . (از منتهی الارب ): عزف البعیر؛ حنجره ٔشتر هنگام مردن جهید. || زهد پیشه کردن نفس از چیزی و منصرف شدن از آن ، و یا روی گردان شدن ازچیزی . (از اقرب الموارد). عُزوف . رجوع به عزوف شود. || آواز دادن قوس و کمان . (از اقرب الموارد). عَزیف . رجوع به عزیف شود. || طنبور زدن و جز آن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.