عرک .[ ع َ رِ ] (ع ص ) مرد نیک اندازنده اقران خود را در حرب و جز آن . (منتهی الارب ). مرد نیک اندازنده اقران و همسران خود را در جنگ و جز آن . (ناظم الاطباء). رجل عرک ؛ مرد سخت و به زمین افکننده . (از اقرب الموارد). || مرد آزموده و سخت توانا در کارزار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ، عَرِکون . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || رمل عرک ؛ ریگ در یکدیگر درآمده . (منتهی الارب ). ریگ متداخل و درهم شده . (از اقرب الموارد). || (اِ) آواز میانه ٔ دریا و معظم آن . (منتهی الارب ). صوت . (اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.