عدید. [ع َ ] (ع اِ) شمار. اسم است از عد. (قطرالمحیط) (اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). و منه : هم عدیدالحصی و بنوفلان فی العدید الاکثر. || همتا. ندّ. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || حریف . (از منتهی الارب ). الِقرن . (از اقرب الموارد). || همدست در شجاعت . (منتهی الارب ). || آنکه از قومی باشد؛ فلان عدیدالقوم ، او از ایشان است . || حصة. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || بانگ کمان . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (قطرالمحیط). || عدید الشی ٔ مثلهم فی العدد، یقال دنانیر فلان عدید دنانیرک . (منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.