عجاهن . [ ع ُ هَِ ] (ع اِ) خارپشت . || (ص ) آنکه نسب وی صریح نباشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || دوست نوشاه (تازه داماد) تا که با زن خود خلوت نکرده باشد. (منتهی الارب ). صدیق الجرل المعرس الذی یجری بین العروس و أهله فی الاعراس بالرسائل فاذا بنی بها فلا عجاهن . (اقرب الموارد). رسول میان عروس و اهل او. (منتهی الارب ). زن دلاله . (مهذب الاسماء). وکیل نکاح . (منتهی الارب ). || خادم . || طباخ . ج ، عَجاهِنَة. (اقرب الموارد)(منتهی الارب ). || خوان سالار. (آنندراج ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.