عبط. [ ع َ ] (ع مص ) بی علت کشتن ذبیحه ٔ پرگوشت و جوان را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (المنجد). || بی علت و جوان کشتن . (منتهی الارب ). || پنهان و غایب گردیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (المنجد). || عبط الارض عبطاً؛ کندن جای ناکنده را. || دروغ بربستن بی سبب و بهانه . || بی سبب و بی باک انداختن خود را در جنگ . برانگیختن خاک را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || اسب را تاختن چندانکه عرق آورد. (اقرب الموارد) (آنندراج ) (منتهی الارب ). || خون آلود کردن پستان را. || دریدن جامه ٔ نو و درست را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (المنجد). || بی موجب رسیدن بلا کسی را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || شکافتن رستنی زمین را. (اقرب الموارد) (المنجد). شکافتن چیزی را. (اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.