عباقیة. [ ع َ ی َ ] (ع مص ) عباقه . بوی خوش در کسی گرفتن . (تاج المصادر) (منتهی الارب ). || بوی خوش به کسی یا چیزی چسبیدن . || منتشر شدن بوی خوش در مکان . || اقامت کردن در مکان . || حریص شدن به چیزی . (اقرب الموارد). || (ص ، اِ) دزد سخت دزدنده . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || و انف له عباقیة؛ یعنی عار و ننگ است او را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مرد مکار و سگ زیرک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شی ٔ عباقیة؛ چیز لازم . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (تاج العروس ). || شی ٔ له عباقیة؛ یعنی او را اثری است باقی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || اثر زخم در بهترین جای صورت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || درختی است خاردار. || باقی مانده ٔ بوی در چیزی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.