ظلع. [ ظَ ] (ع اِ) شأن . حالت . وفی المثل : لایربع علی ظلعک من لیس یحزنه امرک ؛ یعنی به اهتمام شأن تو نرسد مگر غمخوار تو. اربع علی ظلعک َ؛ بازدار خود را از کاری که طاقت آن نداری زیرا که ناتوانی . ارْق َ علی ظَلعک َ؛ جهد در کاری کن که توانی و نرمی و رفق کن با تن خود. ق ِ علی ظَلعک َ؛ نگاه دار و افشا مکن عیب خود را. || (مص ) خمیدن ستور و جز آن در رفتار. لنگیدن : ظَلع البعیر؛ لنگید شتر در رفتن و خمید. || ظلعت الکلبة؛ گُشنخواه شد سگ ماده . || ظلع عن الحق ؛ بچسبید از حق . میل کرد از حق . || تهمت زده شدن .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.