طیخ . [ طَ ] (ع مص ) آلوده گردیدن بکار زشت . یقال : طاخ طیخاً. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آلوده شدن . (تاج المصادر بیهقی ). آلوده شده به عیبی . (زوزنی ). || آلوده کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ): طاخ فلاناً؛ آلوده کرد او را بزشتی . || بزرگ منشی کردن . (منتهی الارب ). تکبر کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || ستیهیدن در کار باطل و غرق شدن در آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.