طاس زر. [ س ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب عالمتاب است . (برهان ). || در افواه شنیده شده که صحرای شهر دربند به طاس زر موسوم است و مراد از عقرب (در شعر زیر) مردم شرور آنجا میباشند که در زمین زرخیزی مقام دارند. (شرح دیوان خاقانی ) :
گویند پر ز عقرب طاس زر است حاشا
کز حرمتش فلک را عقرب فکند نشتر.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.