ضجوع . [ ض َ ] (ع ص ، اِ) مَشکی که از گرانی آن بردارنده میل کند و راست نتواند رفت . (منتخب اللغات ). مشک گران که باعث گرانی مستقی را کژ گرداند. || دلو گشاده . (منتهی الارب ). دلو فراخ . (منتخب اللغات ) (منتهی الارب ). || زن مخالف شوهر. (منتخب اللغات ). || مرد سست عقل و رأی . (منتهی الارب ). ضعیف رای . || ابر آهسته رو از بسیاری آب . (منتخب اللغات ). ابر آهسته رو جهت گرانی و کثرت آب . || ناقه که بگوشه و ناحیه چرا کند. (منتهی الارب ). شتر ماده که بکنار می چرد. (منتخب اللغات ). اشتر که بر کناره ٔ آب و گیاه چرا کند. (مهذب الاسماء). || چاه فراخ جوانب . (منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.