ضاحک . [ ح ِ ] (ع ص ) خندان . (دهار). خندنده . (منتهی الارب ). مرد بسیارخند. (منتهی الارب ). خنده کننده . || رأی ضاحک ؛ ظاهر. غیرملتبس . || سنگ درخشنده . (مهذب الاسماء). سنگ نیک سپید نمایان در کوه . (منتهی الارب ). || ابر که سایه افکند. (مهذب الاسماء). || ابر بابرق . (منتخب اللغات ). || روضة ضاحک ؛ موضعی است در صمان . (منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.