صوع . [ ص َ ] (ع مص ) پیمودن به صاع . || جدا کردن . (منتهی الارب ). || دوتا کردن و پیچاندن چیزی را. (اقرب الموارد). || متفرق و پراکنده ساختن . (منتهی الارب ) (مصادر زوزنی ). پراکنده کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || ترسانیدن کسی را. || رفتن زنبور بعضی پس بعضی . || آمدن کسان مرد مر او را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || حمله آوردن بعضی بر بعض دیگر. (اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.