صنو. [ ص ِن ْوْ ] (ع اِ) هر واحد از چند تنه ٔ درخت که همه از یک بیخ رسته باشد یا خاص است به خرمابن . (منتهی الارب ). تنه ٔ درخت که با تنه ٔ دیگر از یک بیخ باشد. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل ). آن خرمابن که از بن دیگری رسته بود. ج ، صِنوان . (مهذب الاسماء). و رجوع به صُنْو شود. || گو معطل و بی کار و خالی از اهل . (منتهی الارب ). الحفر المعطل . (اقرب الموارد). || برادر پدری و مادری . (منتهی الارب ). برادر. (مهذب الاسماء). || پسر عم مرد. ج ، اَصْناء. || مِثل . مانند. (منتهی الارب ). شبیه .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.