صمغالدامیثا. [ ص َ غُدْ دا ] (ع اِ مرکب ) صاحب منهاج آرد: آن صمغ درختی است به بلاد فارس و نیکوتر آن ، آن است که صافی و مایلی به سرخی باشد و مدت و حراقت آن قوی بود وملطف بود و بادهای غلیظ که در معده و امعاء عارض شود سود دهد و بلغم را که در معده است ، لطیف سازد و تحلیل دهد و استمراء را یاری دهد و در قوت شبیه حلتیت است جز آنکه بوی آن بد نباشد. (مفردات ابن بیطار).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.