صلب . [ ص َ ] (ع مص )بر دار کشیدن . (منتهی الارب ). بر دار کردن . (غیاث اللغات ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ) : بعضی از شر بود که آسان تر بود از بعضی ، چنانکه ضرب از قتل و قتل از صلب و صلب ازتمثیل . (ابوالفتوح رازی ). و با کردن صرف شود. || برآوردن چربش استخوانها را و سوختن آن را. || بریان کردن گوشت را. || ساختن دو چلیپ بر سر دلو. || مداومت کردن تب و سخت شدن آن . (منتهی الارب ). تب گرم شدن . (تاج المصادربیهقی ). تب گرم آمدن . (مصادر زوزنی ). سخت شدن تب .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.