صرد. [ ص ُ رَ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ ازدی . ابن حبان او را جرشی خوانده گوید: صحبت داشته . ابن اسحاق در مغازی گفته : صرد بنزد پیغمبر آمد و اسلام آورد و پیغمبر او را بر مسلمانان قوم خود امیر قرار داد و دستور جهاد مشرکان داد و سپس داستان دراز آن را نقل کرده گوید: و این به سال دهم هجرت بود. واقدی آرد: وقتی پیغمبر درگذشت صرد حاکم جرش بود. ابن شاهین و ابن سعد نیز او را یاد کرده اند. (الاصابة ج 3 ص 241 قسم اول ). و در این سال (سال دهم هجرت ) وفد ازد بریاست صرد با ده و اند تن بنزد پیغمبر آمد و اسلام آورد و پیغمبر او را بریاست مسلمانان قوم خود امارت داد و وی را بجنگ مشرکان فرمان داد. صرد طائفه ٔ خثعم را در شهر جرش یک ماه محاصره کرد و سپس بصورت فرار عقب نشست و همینکه آنها از حصار بیرون آمدند دوباره بازگشت و بسیاری از ایشان را بکشت . اما مردم جرش در این وقت دو تن نماینده بنزد پیغمبر فرستاده بودند که با وی مذاکره کنند، پیغمبر خبر حرکت صرد را به ایشان داد و چون بازگشتند دیدند همان روز که پیغمبر خبر داده است یاران ایشان کشته شده اند. پس بمدینه بازگشته همگی مسلمان شدند و پیغمبر از ایشان حمایت کرد. (امتاع الاسماع ص 505). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.