صدع . [ ص َ ] (ع مص ) شکافتن چیزی را یا دو پاره ساختن چیزی را چنانکه جدا نگردد. (منتهی الارب ). شکافتن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (مصادر زوزنی ) (تاج المصادربیهقی ). || دو گروه کردن گوسفندان را. (منتهی الارب ). بدو فرقت کردن گوسفند. (تاج المصادر بیهقی ). || قصد کسی را کردن جهت کرم و جود او. || سخن حق را آشکارا گفتن . || کار را به محل او رسانیدن . (منتهی الارب ). || فرمان بجای آوردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (مصادر زوزنی ). || آشکارا کردن . پیدا کردن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). || حکم راست دادن . (منتهی الارب ). || میانه راه رفتن . || خواستن چیزی را. || ممتاز ساختن حق را از باطل . (منتهی الارب ). || (اِ) شکاف . (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (مهذب الاسماء). ترک . || فرقه و گروه از هرچیزی . || گیاه . منه : و الارض ذات الصدع . سمیت بذلک لانه یصدع الارض ای یشقها. (منتهی الارب ). گیاه . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). نبات . (مهذب الاسماء). || بز کوهی و آهو و گورخر وشتر جوان قوی و توانا. (منتهی الارب ). بز کوهی نه بزرگ و نه خرد. (مهذب الاسماء). || یقال : الناس علیه صدع واحد؛ یعنی مردم بر وی جمعاند بدشمنی . || مرد نازک بدن لطیف اندام . (منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.