صبیب . [ ص َ ] (ع اِ) آب عصفر سرخ . (منتهی الارب ). عصفر. (اقرب الموارد). چیزی است مانند وسمه و آب بقم . رنگی است سرخ . آب برگ حنا. (منتهی الارب ). عصاره ٔ برگ حنا. (بحر الجواهر). || پشک و آن نمی است که بر زمین افتد و بسته گردد. || خوی . || خون . (منتهی الارب ). خون ریخته . (مهذب الاسماء). || درختی است که بدرخت سذاب ماند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || آب برگ کنجد. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (بحر الجواهر). || آب ریخته . (منتهی الارب ). || شهد جید. || طرف تیغ. (منتهی الارب ). || (مص ) رفتن خون اندک اندک . (تاج المصادر بیهقی ). || رفتن آب . (تاج المصادر بیهقی ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.