صادر شدن . [ دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سر زدن . صدور یافتن . ناشی شدن :
آنکه مسکین است اگر قادر شود
بس خیانتها از او صادر شود.
گویم از بنده ٔ مسکین چه گنه صادر شد
کو دل آزرده شد از من غم آنم باشد.
یکی را از بزرگان بادی مخالف در شکم پیچیدن گرفت ... فی الجمله بی اختیار از او صادر شد. (گلستان ). و همه وقت خواب نکند که حساب نفس خود کند که آن روز از او چه صادر شده است . (مجالس سعدی ).