شیرپنیر. [ پ َ ] (اِ مرکب ) قسمی نسیج ابریشمین که بیشتر در مازندران بافند. (یادداشت مؤلف ). || گیاهی از تیره ٔ روناس با ساقه های گسترده ٔ خشن و گلهای خرد سپید. و در آن شیره ای است که چون به شیر زنند شیر ببندد از اینرو بدین اسم نامیده شده است ، و در مزارع گندم به بهار بسیار دیده می شود. (یادداشت مؤلف ). از تیره ٔ روناسیان است با ساقه های گسترده و خشن و گلهای کوچک سفید. شیرابه اش را چون به شیر بزنند آنرا منعقد می سازد. (گیاه شناسی گل گلاب ص 285). این گیاه دارای خواص آرام کننده و ضد تشنج و ضد اسکوربو می باشد. پمادی که با شیره ٔ این گیاه تهیه شود در دفع خنازیر و سودا و دیگر بیماریهای جلدی توصیه شده است . گیاه مذکور در اکثر نقاط ایران و آسیای صغیر و اروپا می روید. غالیون . علف پنیر. علف ماست . علف شیر. خیشره . بقلةاللبن . عاقداللبن . یوغورت اوتی . (از فرهنگ فارسی معین ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.