شکوفتن . [ ش ِ / ش ُ ت َ ] (مص ) شکفتن . شکفته شدن . گشادن . واشدن . (ناظم الاطباء). شکفتن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شکفتن در همه ٔ معانی شود. || شکوفه کردن . || دمیدن . (ناظم الاطباء). || شکافتن . (یادداشت مؤلف ) (فرهنگ فارسی معین ). || متعجب شدن . (ناظم الاطباء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.