شکمو. [ ش ِ ک َ ] (ص نسبی ) عبدالبطن . پرخور. شکم پرست . (ناظم الاطباء). در تداول عوام ، که بسیار خوردن دوست دارد. بسیارخوار. که همواره خوردن خواهد. شکم پرست . شکمی . شکم پرور. شکم باره . شکم پرداز. پرخوار. شکم بنده . بطن . مبطان . (یادداشت مؤلف ).رجوع به مترادفات کلمه شود. || کلان شکم . (ناظم الاطباء). بزرگ شکم . شکم گنده . (یادداشت مؤلف ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.