شکس . [ ش َ ک ِ ] (ع ص ) مرد دشوارخوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مرد تندخو. (از اقرب الموارد).بدخوی . دشوارخوی . سرکش . نافرمان بر. شَرِس . سخت . صعب . عسر (در اخلاق ). دندان گرد (در معاملات ). (یادداشت مؤلف ). || مرد بخیل . ج ، شُکْس . (منتهی الارب ). بخیل . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.