شکاله . [ ش ِ ل َ / ل ِ ] (اِ) خارپشت . (ناظم الاطباء). || ریزه . ریزه ٔ زر. (یادداشت مؤلف ) :
چون بوزد خوش نسیم شاخک بادام
سیم نثارت کند درست شکاله .
- شکاله ٔ زر ؛ ریزه ٔ زر. (ناظم الاطباء): ذهبة؛ قراضه و شکاله ٔ زر. (از منتهی الارب ).
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکاله . [ ش ِ ل َ / ل ِ ] (اِ) خارپشت . (ناظم الاطباء). || ریزه . ریزه ٔ زر. (یادداشت مؤلف ) :
چون بوزد خوش نسیم شاخک بادام
سیم نثارت کند درست شکاله .