شتابانیدن . [ ش ِ دَ ] (مص ) شتاباندن . به شتاب داشتن . تحریض کردن . به شتاب وادار کردن . عجله داشتن . استعجال . (یادداشت مؤلف ). شتاب کردن فرمودن . (ناظم الاطباء). اِئتِزار. اِجهاض . (منتهی الارب ). اِحفاد؛ بشتابانیدن . اِرعاف . (تاج المصادر بیهقی ). اِزفاف . (ترجمان القرآن ).اِفراط. (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن ). اِمعال . اِنکاظ. (منتهی الارب ). اِهراع . اِیضاع . (از ترجمان القرآن ). ایفاز. ایفاض . (منتهی الارب ). تعجیل . (ترجمان القرآن ). تَسریع. (دهار). تَعطِیَة. تَکمیش . تَنکیظ. تَوحِیَة. مُجاهِضَة. (از منتهی الارب ). مُسارَعَة. (زوزنی ). مُعاجَلَة. (تاج المصادر بیهقی ). نَکَظ.اِجهاش . اِدهاق . اءَشراط. اطلاع . اکناش . مَعل . (منتهی الارب ). || شتاب کردن . || الحاح کردن . || مجبور ساختن . (ناظم الاطباء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.