شبک . [ ش َ ] (ع مص ) منصرف شدن از کاری . (ذیل اقرب الموارد). || در هم شدن و داخل شدن چیزی در چیزی دیگر. (از اقرب الموارد). درآمیختن و به یکدیگر درآوردن . (منتهی الارب ): شبکت اصابعی بعضها فی بعض ؛ انگشتانم را در یکدیگر داخل کردم . (از اقرب الموارد). || در هم شدن و مخلوط شدن امور در یکدیگر و اشتباه وخلط گردیدن آنها. (از اقرب الموارد). || درآمیختن ظلمت و تاریکی . (از ذیل اقرب الموارد). || نیک ظاهر شدن ستارگان . (از ذیل اقرب الموارد). || درهم شدن ستارگان در یکدیگر از بسیاری آنچه نمایان شده است . (از ذیل اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.