شاه محمود بهمنی . [ م َ دِ ب َ م َ ] (اِخ ) فرزند سلطان علاءالدین حسن کانکوی بهمنی پنجمین حکمران از سلاطین بهمنی دکن است . وی پس از کشته شدن داود شاه بهمنی به تخت نشست . قرآن را نیکو میخواند و خط خوب می نوشت و طبع شعر داشت . از علوم متداوله با اطلاع بود. فارسی و عربی را فصیح میگفت . در عهد وی شعرای عرب و عجم بدکن آمده و بهره ور میگشتند. بعضی نوشته اند که حافظ شیرازی بهمین علت میل بمسافرت بدربار دکن نمود لیکن چون استطاعت مادی نداشت از اینرو میرفضل اﷲ اینجو که منصب صدارت در دکن داشت و از شاگردان علامه ٔ تفتازانی بوده مقداری زر بجهت هزینه ٔ مسافرت حافظ فرستاد. ولی بعضی نوشته اند که شاه محمود از خواجه خواهش نمود که به دربار او رود. بهرحال خواجه از راه لار، بسوی هندوستان حرکت کرد و در هرمز بکشتی نشست ، قضا را بادی مخالف بوزید و دریا رامتلاطم ساخت و حافظ فسخ عزیمت نمود و از کشتی بیرون آمد. غزلی ساخت و به شاه محمود فرستاد. بدین مطلع:
دمی با غم بسربردن جهان یکسر نمی ارزد
بمی بفروش دلق ما کزین خوشتر نمی ارزد.
و اگر مراد از «پادشه بحر» را پادشاه هرمز ندانیم غزل بمطلع:
من که باشم که بر آن خاطرعاطر گذرم
لطفها میکنی ای خاک درت تاج سرم .
درباره ٔ همین شاه محمود بهمنی باید سروده باشد. مؤلف فارسنامه این واقعه را بسال هفتصد و هشتاد و اند نوشته است . رجوع به حافظ شیرین سخن دکتر معین ص 266، 125 و فهرست کتابخانه ٔ سپهسالار ج 2 ص 581 و نیز حافظ شیرازی شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.