شامس . [ م ِ ] (ع ص ) اسب توسن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ، شوامس و شُمُس . (اقرب الموارد). || مرد تندخو. (از اقرب الموارد). || روز آفتابی : الشامس من الایام ؛ ذوالشمس . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). روزگرم آفتابی . (از تاج العروس ). || جید شامس ؛ گردن که از گوهر درخشندگی کند. (از متن اللغة).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.