شادآمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) خوش آمدن . (فهرست ولف ) :
دو بیجاده بگشاد و آواز داد
که شاد آمدی ای جوانمرد راد.
ورا گفت کای گیو شاد آمدی
خرد را چو شایسته داد آمدی .
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شادآمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) خوش آمدن . (فهرست ولف ) :
دو بیجاده بگشاد و آواز داد
که شاد آمدی ای جوانمرد راد.