سیم رنگ . [ رَ ] (ص مرکب ) سیم گونه . به رنگ سیم . سپیدرنگ :
پدید آمد آن چشمه ٔ سیم رنگ
چو سیمی که پالاید از ناف سنگ .
ستاره فروریخت ناخن ز چنگ
هوا شد پر از ناخن سیم رنگ .
آن شیفته را چو باد در بوق افتاد
آن گنبد سیم رنگ بر باد بداد.
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیم رنگ . [ رَ ] (ص مرکب ) سیم گونه . به رنگ سیم . سپیدرنگ :
پدید آمد آن چشمه ٔ سیم رنگ
چو سیمی که پالاید از ناف سنگ .