سپیدرود. [ س َ / س ِ ] (اِخ )رودخانه ای است از آذربایجان که بر دیلمان و گیلان گذرد. (برهان ) (آنندراج ). رودی است معروف مابین قزوین و گیلان . (رشیدی ). رودی است عظیم که میان گیلان ببُرَدو بدریای خزران افتد. (حدود العالم ) : و چون آن رود از این دیه بگذرد برودی دیگر پیوندد که آن را سپیدرود گویند. (سفرنامه ٔ ناصرخسرو ص 6). اندر سنه ٔ خمس و اربعمائه [ 405 هَ . ق . ] بدر حسنو را با خوشین مسعود کارزار افتاد بکنار سپیدرود. (مجمل التواریخ و القصص ص 401). بدر حسنو کشته شد بر جایی که آن را گوش خد خوانند بر کنار سپیدرود. (ایضاً ص 410).
این بحرسپیدجای ماندم
زآن سوی سپیدرود راندم .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.