سپیدبا. [ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ) (از: سفید + با،آش ) پهلوی سپت پاک . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). آش ماست که ماست با باشد چه با بمعنی آش است . (برهان ). بمعنی آش است و سپید برای آن گویند که مانند آشهای دیگر چیزی ترش یا شیرین در آن نیست و آن را شوربا نیز گویند. معرب آن سفیدباج است . (آنندراج ) : گوشت قنبره غذای محمود دارد و قولنج را سود کند چون سپیدبا کنند بزیت و شبت ...(الابنیه عن حقایق الادویه ). اسفیدباج دفع مضرت [ شراب ] سپید و [ تنک ] با سپیدباها و توابل و تباهه ٔ خشک کنند. (نوروزنامه ). دفع مضرت [ شرابی که به ترشی زند ] با سپیدباها و حرف و حلوا و شیرینی خورند تا زیان ندارد. (نوروزنامه ) .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.