سودانی . (ع اِ) شوذنیق . معرب سودنیق ، نوعی گنجشگ . (فرهنگ فارسی معین ) : عطارد دلالت کند بر کبوتر و سار...و مرغ آبی و سودانی . (التفهیم ). رجوع به سودانیات وسودانیة شود. || سودانیة. زرزور. (فرهنگ فارسی معین ) (از ابن البیطار). || حبشی و سیاه . (آنندراج ). || (ص نسبی ) منسوب بسودان . اهل سودان . از مردم سودان . (فرهنگ فارسی معین ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.