سوختنی . [ ت َ ] (ص لیاقت ) آنچه لایق سوختن باشد. آنچه درخور سوختن باشد :
ای سوخته ٔ سوخته ٔ سوختنی
ای آتش دوزخ از تو افروختنی .
خار کو مادر گلبرگ طری است
زآنکه آزار کند سوختنی است .
- امثال :
دَرِ مسجد نه کندنی است نه سوختنی است .
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوختنی . [ ت َ ] (ص لیاقت ) آنچه لایق سوختن باشد. آنچه درخور سوختن باشد :
ای سوخته ٔ سوخته ٔ سوختنی
ای آتش دوزخ از تو افروختنی .