سماطین زدن . [ س ِ طَ زَ دَ ] (مص مرکب ) صف کشیدن : رسم عجم چنان بود که چون ملک بار دادی همه سپاه سماطین زدندی وبرپشت بایستادندی تا ملک بیرون آمدی ، پس شهریار ایران برنشست و بیرون آمد و سپاه همه سماطین زده بودند یکی فرازآمد و او را طعنه بزد بسر نیزه . (از تاریخ طبری بلعمی ). دوشنبه معتصم افشین را بار داد و همه سماطین بزدند و بفرمود تا بابک را از خانه ٔ افشین بر پیل نشانده پیش معتصم آوردند. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.