سرپنجگی . [ س َ پ َ ج َ / ج ِ ] (حامص مرکب ) قوت و توانایی . (آنندراج ). پهلوانی :
نه روزی به سرپنجگی میخورند
که سرپنجگان تنگ روزی ترند.
به سرپنجگی کس نبرده ست گوی
سپاس خداوند توفیق گوی .
لاف سرپنجگی و دعوی مردی بگذار
عاجز نفس فرومایه چه مردی چه زنی .
پنجه ٔ دیو به بازوی ریاضت بشکن
کاین به سرپنجگی ظاهر جسمانی نیست .